اگنس گری با امیدواری بسیار به تدریس در خانه اعیان و اغنیا میپردازد و تصوّر میکند که اگر خودش را در زمانی به یاد بیاورد که هم سن و سال شاگردهایش بود میتواند محبّت و اعتماد این شاگردها را جلب کند امّا اوضاع به این سادگی نیست. با این حال اگنس گری احساسهایی را تجربه میکند که تلخ و شیریناند.