شبی که سخن سرای زندانی در دخمه ای سرد و تاریک در دل کوه های بی فریاد با خود می گفت چرا در اندیشه فردا نباشم، چون هیچ امیدی نیست که همین امشب را نیز به پایان برم، نیک می دانست که سرانجام کار آدمی مرگ است اما سخنی که با خون دل او رنگین شده تا روز رستاخیز پایدار خواهد ماند. نخواست ماندن اگر گنج شایگان بودی بماند این سخن جانفزای محشر مسعود سعد سلمان، سراینده بزرگ شعر دری در نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم، سرآمد حبسیّه سرایان و نخستین شاعر پارسی گوی در سرزمین هند است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .